تنها آخر هفته سال که مهسا رو ندیدم!


دلنوشته هام درباره کسی که همیشه دوسش داشتم و دارم

 خب امروز جمعه هست یعنی بود...تنها جمعه تو سال که ندیدیم همو!!

خیلی غریب بود متفاوت بود امروز تمام هفته به امید آخر هفته باشی که ببینیم همو اما...

امیر از دیشب تا امشب اینجا بود شاید تنها دلیلی که قابل تحمل تر کرد امروز رو امیر بود کلی خندیدمدیشب تا ساعت 5 صبح بیدار بودیمو حرف میزدیم خوشم میاد امیر همیشه هر جا باشه فضاش خنده س حضورشو دوست دارم مخصوصا اینکه کسیه که بهم قدرت میده حضورش برام جذابه چون در حضورش خودم احساس جذاب بودن میکنم...از اون تیپ آدماس که من دوست دارم براش همه کار بکنم...عصری سینما هم رفتیم یه سر با عظیمه و امیر فیلم مسخره بود اینقده که اگه تو این سرما تو پارک قدم میزدیم بیشتر فاز میداد بخدا..چی میسازن ایرانیا بخدا مسئولین رسیدگی کنن

دیشب عظیمه بهم گفت که اونا رفتن خونه بی بی جان خوش گذرونی ما رو هم خبر نکردن...راستش فکر نمیکردم هیچوقت اینکارو بکنن اونا بی خبر آخر هفته برن جایی...یعنی بدون ما خوش میگذره بهشون؟

چی بگم والا راستش قضایا یکمی پیچیده شده پیش خودم میگم اگه منم جای اونا بودم شاید خسته میشدم از بس بگن بریم بیرون یا جایی و ما بگیم نمیایم...خب حقیقت اینه که با وجود رفتارای مهسا و عماد نه به من و نه به عظیمه خوش نمیگذره..چرا آدم جایی بره که بهش خوش نمیگذره ها چرا بره؟

من که زیاد رابطه شونو جدی نمیگرفتم اما بازم همراهی مهسا با عماد یا چسبیدنش بهش رو خوشم نمیومد خب اون حس مالکیت میومد سراغم و رگ تعصب یکمکی میجنبید اما هیـــچ به رو خودم نمیاوردم...یعنی میخواد با این کارا حس حسودی منو انگولک کنه؟

اما این اواخرم که این رفتاراشونو نزدیکیشون بیشتر شده منم دیگه اعصاب دیدن اینا رو کنار هم ندارم هی هم هرجا هستن که دنبال اون یکی رو میگیرن چه از مهدی و مهسا و عماد...نمیدونم یعنی باید باور کنم حرف عظیمه رو که میگه رابطشون از خواهر برادری بیشتره؟یعنی دارن خلا عاطفی همدیگه رو پر میکنن؟

کی پس خلا خود منو پر کنه که الان تنهام من که با هر دختری هم دوست میشم بازم نمیتونم مهسا رو از ذهنم دور کنم همیشه یه طرف معادله مهساست...نمی دونم باید چیکار کنم واقعا



نظرات شما عزیزان:

mahdiyar
ساعت13:48---27 آبان 1391
سلام عزیز دلم

خب اولین مطلبم رو نوشتم،دیشب یه حالی داشتم که نگووووو!

شرمنده اما سعی کن تو وبت بیشتر مطالب رو توضیح بدی آدم متوجه نمیشه جریانت چجوریه!

بازم شرمنده این حرف رو زدم
میفهمم چی میگی اشکال نداره اما حقیقت اینکه که من می نویسم واسه دل خودم مهدیارجان نمیخوام چیزی رو توضیح بدم و دیگران درباره م قضاوت کنن...فقط یه جایی واسه خالی کردن خودم و به یادگار موندن خاطراتمه اینجا


ساعت1:19---27 آبان 1391
اها تو ازدواج با فامیل فقط همینش بده که اگه بهم بخوره چون میبینیش خیلی سخت میشهههههههههه. پسر خوب اگه انقدر دوسش داری چرا بهم زدی؟ ولی با این اوضاع پا پیش گذاشتن خیلیییییی سخته شایدم ناممکن ولی خودت شرایط رو بهتر میدونی اگه واقعا نمیشه دوباره باهم باشین سعی هرجور شده فراموشش کنی حیف زندگیت هستش
پاسخ:اوهوم..باهات موافقم باید فکر اساسی کرد


Mahdiyar
ساعت0:40---27 آبان 1391
سلام،مطالبتو خوندم زياد سر در نياوردم،اما دوس داشتم چون يه جورايي همدرديم!

ايشالله به وبلاگم ميرسم تو هم از حالم خبر دار ميشي
پاسخ:ایشالا...حتما بهت سر میزنم مهدیار جان


تنها
ساعت0:38---27 آبان 1391
سلام موافقم جای خوبیه ادم خوشو خالی کنه

خوب چرا تو پا پیش نمیذاری؟
پاسخ:ما دوتا نامزد بودیم و واسه یه سری بچه بازی بهم زدیم اما هنوزم همو میبینیم و هنوزم بعد دو سال هیچکدوم رابطه ی جدی با کسی نداریم من که نتونستم دلیل اونو دیگه نمی دونم...اما پا پیش گذاشتن...یعنی پا پیش گذاشتن دوباره که ایندفعه دیگه برعکس اون دفعه خیلی می ترسم شجاعتی میخواد واقعا با این مهسا که دیگه اون مهسای قدیمی نیست


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در شنبه 26 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:55 توسط mu cushle| |


Power By: LoxBlog.Com